خاطرات ورقا عامری به قلم خود، از کودکی تا عکاسی حرفهای
پیش گفتار
ورقا عامری یکی از شخصیتهای برجسته و شناخته شده در عرصه عکاسی در ایران و امارات ،به خصوص در صنعت عروسی، است. در این روایت شخصی، عامری از کودکی تا تبدیل شدن به یکی از چهرههای برجسته در صنعت عکاسی، ما را به دنیای تجربیات و خاطراتش دعوت میکند که به صورت انحصاری با ودژورنال به اشتراک گذاشته شده است. برای آشنایی و معرفی کامل برند ایشان به صفحهاستودیوی عکاسی و فیلمبرداری ورقا عامریمراجعه کنید.چگونه این هنر را انتخاب کردم؟
از آنجایی که در خانوادهای اهل هنر به دنیا آمدهام. پدر و برادرم مرا با خطاطی، برادر دیگرم با شعر و ادبیات و زبان، خواهرم با مجسمهسازی و نقاشی، مادرم که دستی در تمامی هنرهای زنانه و آموزش آنها همراه با اعطای مدارک رسمی از جمله گلسازی، مکرومه بافی، شیرینی پزی، آشپزی بینالمللی و خیاطی از وزارت کار و امور اجتماعی انجام میدادند. در کنار ایشان شوهر خواهر نویسندهام، همه و همه تأثیر خود را در من که از همه کوچکتر بودم گذاشتند.
من هم از نوشتن داستانهای کودکانه و نقاشی کنار تکالیف مدرسهام در حدود ۱۵ سالگی با دوربین Agfa آلمانی ساده خواهرم با عکاسی به عنوان ابزاری بهتر و سریعتر از ماژیک و پاستل و قلم آبرنگ، برای بیان احساساتم آشنا شدم. لذت چاپ سیاه و سفید در تاریکخانه ابتدایی ولی خاطره انگیز دوستم که اکنون دکتر فریبرز بهی است و اولین ظهور و چاپ از چهره دختر ملیحی که جزو اولین عشقهای نوجوانیام بود، هرگز از خاطرم نمیرود.
دوستان تأثیر گذاری پیدا کردم بزرگتر از خودم که همگی عکاسی میکردند و روی من و تشدید علاقهام بسیار موثر بودند. وحید صادقی- عینو شیرازی- مهرداد روحانی- احسان شیرازی از آن جمله بودند.
از طریق ضبط و فروش کاستهای موسیقی و کلکسیون فیلمهای کلاسیک که جزو عشق های بیپایان من هست و حتی مسافر کشی (چون رانندگی از یک جهت و معاشرت با مردم از جهت دیگر را بسیار بسیار دوست دارم) چون کار کم بود و جنگ ایران و عراق در جریان، سعی کردم خودم اولین دوربین عکاسی ام که یک Nikon FE با بدنه سیاه بود و لنز پنجاه میلیمترش را تهیه کنم.
با همراهی منصور کوشان (شوهر خواهرم) به عکاسی خبری در سنین نوجوانی برای نشریات ادبی مشهوری همچون: گردون، معیار، تکاپو، عنوان و...مشغول شدم. آشنایی با نویسندگان و شعرا و نقاشان مختلف از افتخارات آن دوره بود: احمد شاملو، آیدین آغداشلو، غزاله علیزاده، محمد علی سپانلو، هوشنگ گلشیری، معروفی، سیمین دانشور و...
علاوه بر آن به عکاسی پشت صحنه فیلمهای مستند مانند آقای ترافیک با بازی جناب قدکچیان و همینطور برای گروه فرهنگ و ادب و همراهی با افراد محترمی همچون مرحوم فواد نجف زاده تجربه کردم.
همانها باعث شد که در چندین تئاتر تلویزیونی هم بازی کنم و خودم را در کنار اقای جلیل فرجاد محک بزنم. بماند که در همین دوره ها بود که در یک فیلم سینمایی ساخته خسرو ملکان همبازی سرکار خانم پروانه معصومی شدم و تجربه بسیار هیجان انگیزی را پشت سر گذاشتم. آشنایی من با مرحوم ابراهیم زالزاده و جناب آقای البرت کوچویی و همراهی در مجله ایشان موجب ورود من به دنیای جدید و شگفتی آوری شد. فوتبال، تنیس و اتومبیل رانی و استادیومهای آزادی و انقلاب...
سرآغاز عکاسی خبری و ورزشی
باورم نمیشد مرد مهربان و صبوری که صدای گرمش را در دکلمه شعر کوچه از : فریدون مشیری و خیلی قبلتر، جمعهها عصر در برنامه مجله هفتگی همراه با آقای ساسان کمالی از تلویزیون ملی ایران به عنوان مجری مسلط، حتی من کم سن را وادار و سرگرم به دیدن یک برنامه خبری و سیاسی میکرد. اکنون به نگاه من به عنوان عکاس، اطمینان و باور کرد و مرا از دنیای عکاسی هنری به سمت عکسبرداری خبری و سرعت در میادین ورزشی برد.
من که نه تجربه سرعت داشتم و نه لنزی مناسب را هر جمعه با فروتنی، صبوری و مهر به میادین ورزشی برده و همراهی کردند. به محض ورود در زمین استادیوم آزادی مثل هر تازه واردی مورد لطف طنزآلود عکاسان پیشکسوتم شدم. خدا را شکر که برند نیکون و داشتن موتور درایو روی آن که کمتر غیر حرفهایی تهیه میکرد موجب شد کمتوان بودن لنز زومم به چشمشان نیاید و زود مرا پذیرفتند.
چقدر خاطره انگیز هست و مایه افتخار که از میان کلی عکس غلطم، خدا یاری کرد که عکسی از حمله و ضربه ی گل فرشاد پیوس را توانسته بودم ثبت کنم و فردای آن روز جمعه که در التهاب باز شدن لابراتوار های ظهور نگاتیو و چاپ عکس برای دیدن حاصل کارم تا ظهر نمیدانم چگونه صبر کردم و با ارائه آن تک عکس سر بلند کردم. این آغاز همراهی من با هفتهنامه پرسپولیسی فانوس تا نزدیک دو سال شد.
بله عکسی روی صفحه اول از من وسط کادر بود و زیرش نوشته شده بود:
دیروز جمعه ورزشگاه آزادی، عکس گل از «ورقا عامری»
- هفتهنامه پرسپولیس
چگونه شادی چنین اتفاقی را برایتان وصف کنم!!
از آن به بعد همراهی جناب کوچویی هر جمعه با من بود و دلگرمیهایشان که میگفتند:
نگاه تو متفاوت است و من مطمئن هستم به عملکردت.
این آغازی شد که این نشریه، به عنوان هیجان انگیزترین نشریه ورزشی به عکسهایش معروف شد و در عین حال به اینکه قرمزترین نشریه ی پرسپولیسیست. از طرف دیگر کمکم بخش فرهنگیاش نیز فعال شد و هر هفته جدا از تمرکز اصلیش که ورزش، فوتبال و تیم پرسپولیس بود، مصاحبه با بازیگران را اغاز کرد. باعث شد مجموعه بینظیری از معاشرت فرهنگی با بازیگران و تهیه عکسهای استثنایی از ایشان رقم بخورد.
جهانگیر الماسی، هما روستا، جناب سمندریان، جناب امیر سلیمانی، ماهایا پطروسیان، اکبر عبدی، پرستو گلستانی، سیامک اطلسی، خسرو شکیبایی و... بسیار زیادی دیگر از عزیزان.
در همین ایام مصاحبهها در اوج شهرت سریال پدر سالار با همسر سابق و محترمم کمند امیر سلیمانی آشنا شده و ازدواج کردم.
عکاسی از چهرههای شاخص فوتبال همچون: علی دایی، مهدی مهدوی کیا، حمید استیلی، فرشاد پیوس، افشین پیروانی، ادموند بزیک، عابدزاده، خداداد عزیزی و....از افتخارات این دوره هست.
از جذابیتهای این دوره نیز میتوانم اشاره کنم به رفرمهایی که در میان نشریات آن دوره ایجاد کردم که باعث شد فانوس متمایز گردد.
اول اینکه عکسهای مصاحبههای مجلات در آن دوره خیلی ساده کفایت میکرد به عکسی از چهره فرد و عکس دیگری با در دست داشتن مجله یا نشریه در دستشان با فلاشهای روی دوربین که هرگز برای من جذاب نبودند. من چهره ها را به بیرون و فضای باز و گهگاه به محیطهای پیشنهادیام میبردم و از ایشان میخواستم که با استایل و فشن با لباسهای شیک بیایند مقابل دوربین من، اینقدر این حرکت طرفدار پیدا کرد که حتی در مورد افشین شاهرودی که با موتورسیکلت تریل از وی عکس گرفتم، باعث چند دوره ممنوع الکاریش شد.
دوم اینکه در زمینه عکاسی مسابقات، متوجه شدم که همه عکاسان تمرکزشان روی زمین و لحظههاست که البته غلط نبود. من به خودم جرأت دادم که اگر مورد توبیخ هم قرار بگیرم در لحظهای که گل زده شد با سرعت دوربینم را به سمت تماشاچیان قرمز پوش، که با هیجان ناشی شادی گل پیروزی تیمشان، از روی صندلیها بلند شدند، برگشتم و فردا سردبیر پرسید عکسی از کل داری، گفتم خیر ولی چنین عکسی گرفتهام. ابتدا عصبانی شدند ولی بعد همان عکس برای اولین بار به صورت پوستر، دو صفحه وسط نشریه را کامل پوشاند و برای خودم شگفت انگیز بود که بیشتر از صحنه خود گل، بیننده را از دیدن شادی این همه آدم قرمز پوش با حس واقعی، غرق در لذت کرد. پس میتوان گاهی روند همیشگی را عوض کنیم و در سلیقه بیننده جسارت کرده و تغییر ایجاد کنیم....
شروع عکاسی سینمایی
از سنین کودکی و نوجوانی، جادوی داستان فیلمنامهها و خیره کنندگی حرکات دوربینها برای ایجاد تصاویر، نورپردازیهای بینظیر، بازیهای بدون تکرار ستارههای سینما، من را محصور و مسخ میکرد. در کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با فیلمهای کوتاهی از نام آوران آتی سینمای ایران همچون بهرام بیضایی، عباس کیارستمی یا حتی مرتضی ممیز آشنا شدم.
از کتابهای کودکانه و شاید بزرگانهای همچون درخت بخشنده نوشته شل سیلور استاین تا نوارهای کاست داستانی با صدای گرم احمد شاملو با داستان زیبای شازده کوچولو پیش رفتم. کتابخانه پربار منصور کوشان که لبریز از رمان بود، تابستانهایم را سرشار از خواندن عناوین بزرگی مانند: گتسبی بزرگ، شکوه علفزار، مرغان شاخسار طرب، ساعت بیست و پنج و... میکردم.
با نزدیکترین دوستم پوپک اختری همزمان به خودکاوی و تحقیق و خودسازی با خواندن: انسان در جستجوی معنی، وضعیت آخر، تکاپوی جهانی و در کنار آن نقاشی برای کتب کودک برای گذران زندگی میپرداختیم. کلاس فن بیان را با جناب ایرج دوستدار که شهرتشان با صدای جان وین و باد اسپنسر بود، پشت سر گذاشتیم. پیام روحانی مرا به جمعآوری کلکسیون فیلم و موسیقی بیشتر ترغیب کرد. در عین جمعی از عزیزترین دوستانی هر هفته سینما تک کوچکی در منزل وی راهاندازی کردیم و به دیدن متمرکز آثار بزرگ سینمایی و تحلیل آن پرداختیم: تمامی کارهای آلفرد هیچکاک تا آثار آندره تارکوفسکی، کیشلوفسکی و....
در نهایت همه این تجربههای گذشته باعث شد وقتی جناب کیومرث پور احمد پیشنهاد عکسبرداری از صحنه مجموعه تلویزیونی سر نخ را به مندادند با افتخار زیاد قبول کنم. چالش بزرگ و تعهد سنگینی بود. مبارزه با نور و نورپردازیهایی سنگین و کم، که کمبود نگاتیوهای حساستر از صد ASA کار را برای ثبت عکسهای فیلم که چون داستانهای جنایی و حل معماها فضای تیرهای داشت، بسیار بسیار سخت میکرد.
تولید عکس برای اثر جناب پور احمد و راضی نگاه داشتنشان خیلی خیلی لرزه بر اندامم میانداخت. جالب است بگویم احتمالا همین حال دلشوره را آقای « فروتن» که احتمالا اولین ایفای نقششان بود را داشتند، که چقدر نیز شخصیت با ادب و با وقاری هستند.
بعد خاطرات دلنشین، با تهیه کننده محترم و با شخصیت و مهربان آقای اوجی که بعدها دوست من شدند، مانند روزهای زندگی را در استادی انجام دادم.
ورود به فیلمهای سینمایی درجه یک مایه افتخارات دیگری شد. شبانه، پوکر، تا دور دست...
ادامه به زودی...
استودیو عکاسی و فیلمبرداری ورقا عامری
این مقاله در ارتباط با برند استودیو عکاسی و فیلمبرداری ورقا عامری نوشته شده است. برای معرفی کامل این برند، از صفحه آن دیدن کنید.
مشاهده